بـہ توڪل ناҐ اعظمت
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلاااااام به وبلاگ خاااموش اخیرم! این چند ماه همه ش عین زبل خان از این مرکز به اون مرکز رفتم واسه کارآموزی و همچنان هم این روند ادامه داره. واقعا بعضی روزها احساس می کردم اصلاً انرژی ندارم و شدیدا احساس خستگی می کردم. این اواخر می گفتم سر به کوه و بیابون بذارم و برم یه جایی که نه کسی اونجا باشه، نه چیزی! فقط استراحت کنم بدون دغدغه، ولی خب فعلا که هستم در خدمتتون ! از یه طرف گرفتار کارآموزی بودم و از طرف دیگه فکرم درگیر موضوع پایان نامه و مجوزش و پروپوزال و بود. انقدر این چند وقته فشار جسمی و روحی بهم وارد شده که حد نداره! به معنای واقعی کلمه پوکیدم ! انقدر دوندگی و رفت و آمد کردم که پوستم کنده شد! صبح ها یا دانشگاه بودم یا بهزیستی و در کنار اون کلاس خیاطی و عصرها هم مرکز.اصلا استراحت نداشتم، ولی الان خداروشکر وضعیتم به یه ثباتی رسیده. از کار با بیمارای روان نگم که هم جذابیت های خاص خودشو داره و هم فرسودگی! هرکدوم از بیمارا دنیای خودشونو دارن واسه خودشون. یکی دو جلسه یه بیمار وسواسی به تورم خورد که بی وقفه و با سرعت بالا صحبت می کرد و همیشه هم می اومد که مشاوره بگیره، بعضی جلسات که حوصله شو نداشتم می گفتم کار دارم که بره و بی خیال شه و جالبه که اصلاحات تخصصی روان شناسی هم بلد بود : تداعی آزاد، واگویی های مثبت، هذیان و . کاملا واقف بود به همه چی! چند هفته پیش از همه بیمارای مرکز تست سلامت عمومی گرفتن، چندتا از این تست ها رو من از بیمارا گرفتم، گزینه های سوالات به صورت زیاد، خیلی زیاد، گاهی، اصلا و . بود. یکی از آقایون برای یکی از سوالات یه دونه از گزینه هاشو گفت(خیلی زیاد، زیاد، اغلب و. )، بعد آخرهای آزمون بود فکر کنم، دوباره راجع بهش ازم سوال کرد و گزینه شو تغییر داد، آزمون تموم شد و رفت، چند دقیقه بعدش دوباره اومده منو صدا می کنه و راجع به همون سوال ازم می پرسه و این که گزینه ای که تغییر دادمو باز تغییر بدم و همون اولیو بذارم!!!! یکی دیگه شون هم به راجع به بعضی سوالات همچنان داره سوال می پرسه!!! خودم یادم نیست چی ازشون پرسیدم، ولی اون همچنان پیگیره که مثلا فلان سوال معنیش فلان بود؟؟!!! چند هفته پیش اومده می پرسه اون سوالی که گفته بود تو جمعی ولی احساس تنهایی می کنی، منظورش گوشه گیریه؟؟ گفتم آره، بعد دوباره پریروز برگشته ازم می پرسه اون سوالی که گفته بود تو جمعی ولی احساس تنهایی می کنی، منظورش گوشه گیریه؟؟ بازهم گفتم آره، ؤاجع به یه سوال دیگه هم ازم پرسید، خواستم بگم والله یادم نیست، دیگه نگفتم!!! روانیم کردن هااااااا!!!! یکی دیگه شون یه آقایی هستش که نقاشیش خوبه، تصویر جلوش می ذارن و نقاشی می کشه و انصافا هم نقاشی هاش خوشگله و سوال همیشگی این آقا از همه این هستش که خوب یاد گرفتم؟؟؟ کی یاد می گیرم؟؟؟؟ حتی مورد داشتی تو یه روز بیشتر از بار این سوالو از من پرسیده!!!! یه پیرمرد بامزه هم هست که فکر می کنه اگه بدنش ت بخوره،مثلا اگه زمین بخوره، مغزش هم ت می خوره و در نتیجه آرامشش به هم می ریزه!!! و جالبه که اخیرا که سریال سه در چهار از آی فیلم پخش میشه، به تقلید از دیالوگ موزی نوشته میشه، موئزی خونده میشه، دائما تکرار می کنه که م(فامیلی خودش) نوشته میشه و مو.ی خونده میشه!!!! خلاصه اینکه هرکدام تو دنیای خودشون غرقن. یکی هم بود که وقتی روان پزشکشون ویزیت داشت، وقتی خواست رو صندلی بشینه، اول پاشو کوبید رو زمین و بعد نشست!!! روان شناس مرکز گفت خلقش بالا رفته!! (شاد و شنگول بود) به قول روان پزشکشون : تو این دنیا، هیچی به اندازه ی خلق بالا خوب نیست!
درباره این سایت